پست اول
سلاااام عشق مامان...سلام زندگی مامان...خوبی خوشگل من؟ خوبی نازنین من؟
خیلی وقته تصمیم دارم بنویسم اما دوست داشتم از موقعی بنویسم که تصمیم قطعی به اومدنت گرفته باشیم و در حال اماده کردن شرایط باشیم...این اتفاق دقیقا تو تعطیلات عید رخ داد...وقتی مسافرت بودیم با بابای جنابعالی و همسرخان بنده تصمیم گرفتیم بعد تعطیلات شروع کنیم که ان شاء الله سه ماه بعدش نی نی تو دلیمونو بکاریم...
و من پس از مطالعت فراوان دقیقا از 15 فروردین امسال که 95 باشه شروع کردیم به خوردن قرص ها و ویتامین های لازم و هر چی خوراکی مفید و سالمه...
منو بابایی فروردین سال 90 باهم اشنا شدیم...یعنی دقیقا روز سیزده بدر پدر حضرت عالی بنده رو دید و یک دل نه صد دل عاشق ما شد...شهریور 90 نامزد کردیم...و شهریور 91 زندگی عاشقانمونو زیر یک سقف اغاز کردیمو هم اکنون که خدمت شمام دقیقا 3سال و 8 ماه که زیر یک سقف زیستن میکنیم...به امیدخدا ان شاء الله مرداد بیای تو دل مادر حدودا اردیبهشت 96 قدم رو چشم مامانی و بابایی میزاری